وبلاگ شخصی مهدی عباس زاده

طراح سایت ، سئو منیجیر ، دیجیتال مارکتینگ ، مدیریت شبکه های اجتماعی ، مدیریت تبلیغات ، تحلیل گر بورس، فارکس ، ارزهای دیجتال ، طراح قالب ، طراح قالب وردپرس

وبلاگ شخصی مهدی عباس زاده

طراح سایت ، سئو منیجیر ، دیجیتال مارکتینگ ، مدیریت شبکه های اجتماعی ، مدیریت تبلیغات ، تحلیل گر بورس، فارکس ، ارزهای دیجتال ، طراح قالب ، طراح قالب وردپرس

فارغ التحصیل کارشناسی عمران دانشگاه بیرجنددانشجوی کارشناسی ارشد عمران با گرایش راه و ترابری در دانشگاه فردوسی مشهدمدیر دفتر فنی پروژه ۱۵۰۰ واحدی ارتش در خراسان جنوبی به مدت چهار سالمقام اول تصویر سازی با فتوشاپ در مسابقات استانی سال ۱۳۹۰ برای مشاهده نمونه کارها به سایت شخصی https://mahdiabaszadeh.ir/ مراجعه فرمایید.

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

همینکه عشق باشد...آن هم در حوالی قلب تو...

 

همینکه آسمانی ترین نگاه در چشمان خیس تو موج بزند...

همینکه گرمای احساس در دستان در هم گره شده مان شناورباشد...

در این سردترین روزهای زمستان گرمای بهار میهمان دل من است...

مهربانم

تکرار شو هر روز در لحظه های بی رمقم تا مرا عاشقانه تر رقم بزنی...

گاهی سخت است مرد بودن برای قلبی که زنانه میزند...

اما ستاره من همچون ماه در تاریکی شب هایم می درخشد و همین را برای دنیای من بس است....

           

امروزعاشق تر از همیشه می نویسم...

 

برای مردی که با تمام خستگی هاش مهربونیشو به پای عشقش می ریزه...

برای مردی که دلهره زندگیش شده نداشتن چشمای نگار و ساعت های بیداریش رو به عشق

لحظه های کنار نگار بودن میگذرونه...

برای مردی که وقتی دلش نا آرومه میگه فقط نگاه کردن تو چشمای تو می تونه آرومم بکنه...

ما عشق رو پیدا کردیم...

همیشه می گفتم عشق یعنی وفاداری...یعنی مهربونی...یعنی به خاطر هم نفس کشیدن...

یعنی دلتنگی...یعنی باهم خندیدن...باهم گریه کردن...

آره...همه اینا فقط و فقط مال آدمای عاشقه...

ولی من عشقو همین حسی دیدم که نمیذاره ما از هم جدا بشیم...همین حسی دیدم که

 هیچی نتونست نگار و علی رو از هم بگیره...بی قید و شرط...

عشق تنها برهانیه که می تونه دو نفرو بدون قید و شرط کنار هم نگه داره...

من دیدم که وقتی دو قلب برای هم بتپه هیچ فاصله ای دور نیست...

هیچ زمانی زیاد نیست...

و من می دونم که خدا هنوز با ماست...

           

علی نوشت :

الهی علی فدای قد و بالات بشه همه ی زندگی من 

قربون اون چشمای معصوم و پاکت برم که دلم پر می کشه واسه یک لحظه بیشتر دیدنشون 

خیلی دل تنگتم نگار  شبهای نگهبانی فرصت خوبی بود تا به خودم بفهمونم یک لحظه تنهاییمو هیچ کس و

هیچ چیز بجز بوییدن عطر تن تو برام پر نمی کنه ...

شبهای نگهبانی زیر نور ماه و تو سکوت مطلق با صدای زوزه ی باد ، خدایی خدا با درخشش ستاره ها

بیشتر از هر وقت دیگه تو ذهنم بود. فقط من بودم و تو و خدا  دوست داشتم 

نگار جونم عاشقتم م م م م م م م م تا ابددددددد

  • mahdi abbaszadeh
  • ۰
  • ۰

تو را می خواهم...

خوشبختم...

خوشبختی داشتن کسی است ... که بیشتر از خودش ...تو را بخواهد...

 

و بیشتر از تو...هیچ نخواهد ...

و تو ...برایش تمام زندگی باشی...

 

+رمزمون همون قبلیه...

 

ادامه نوشته

+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 19:18 توسط من و تو  | نظر بدهید

تو را می خواهم...

 

می خواهم این بار صدای بوسه هایت را ضبط کنم...

 

می خواهم این بار پشت سرت راه بروم نه در کنارت...

می خواهم خودم پا جای پاهایت بگذارم تا هیچ خیابانی

نتواند جای پاهایت را در آغوش بکشد...

می خواهم فقط برای من باشی...

می خواهم این بار سرم را روی شانه ات بگذارم و صدای نفس هایت رابه خاطر بسپارم...

می خواهم این بار آنقدر در آغوشت بمانم تا هرگز گرمای وجودت از یادم نرود...

می خواهم آنقدر در چشمانت زل بزنم تا نگاه همیشه عاشقت تا آخرین نفس

از جلوی چشمانم محو نشود...

چه قدر سخت است برای دلتنگی هایت نقابی از جنس لبخند بسازی تا

کسی نداند چه باران بی رحمانه ای در دلت می بارد...

چه قدر سخت است دانه های مرواریدی را که به بغض هایت آویخته ای پنهان کنی تا

کسی نداند که دلتنگ ترین دختر دنیایی...

چه قدر سخت است دلت به وسعت تمام دلتنگی های عالم گرفته باشد و فریاد دردت را تنها

در اوج سکوت سر دهی...

این روزها می گویند از دوست داشتن حرفی نزنم...ای کاش می دانستند عشق من به تو گفتنی

نیست...تماشاییست...

شب ها شاعر می شوم و تو را غزل باران می کنم ...

شب ها به پای عشقت غزل غزل می بارم...

 

علی نوشت:

الهی من دور سرت بگردم م م م م م م م 

تحمل کن عشقم. دیگه آخراشه ایشالا .

به قول شاعر :

طاقت بیار طاقت بیار تو سختیای روزگار

بخاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار ... 

بخاطر همه خانومیات ازت ممنونم نگار جونم. از اینکه تو سخت ترین شرایط تنهام نذاشتی و

یک لحظه بدون فکر من زندگی نکردی , از اینکه با مهربونیات منو آروم کردی , از این همه خوبی پاکی نجابت ...

عاشقتم همسر مهربون من 

 

+ادامه این پست مون رمز داره...هر کس خواست بگه که رمز بدم

+بعدا اضافه شد....هوراااااااااااااااا...برف اومد

  • mahdi abbaszadeh
  • ۰
  • ۰

عاشقی بلدی می خواهد؟

می گویند: عاشقی بلد بودن می خواهد؛

وقتی به خود آمدم که دیدم دیگر کسی را اندازه اش دوست ندارم

جاهای زیبا فقط همانها بود که با او طی کرده بودم.

بهترین غذاها ، همانها بود که با او خورده بودم.

بهترین آهنگها همان بود که با او شنیده بودمشان.

بهترین اشعار همانها بود که او برایم سروده بود.

زیباترین و آهنگین ترین ترانه ها، همانها بود که او با صدای دلنشینش در گوشم زمزمه کرده بود.

نمیدانم

تا به خودم آمدم دیدم هر آنچه دارم، همانهاست که ردی از او دارد.

تایید هر چیز، با تبسم او و فرورفتگی چال گونه اش شد.

و اخمش، تنها مدرک رد کردن هر آنچه حتی مورد علاقه ام بود.

با تجسم بودنش خوابیدم و با امید به داشتنش از خواب برخاستم.

هر آنچه او خواست، همان شد.

دیگر خودم و علائقم همه از یاد رفتند چرا که تعلق بزرگتری ، رنگ همه آنها را برد.

حالا عاشقی بلدم؟؟؟

+ نوشته شده در شنبه چهارم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 8:49 توسط زهرا واعظی  | 2 نظر

چرا اینقدر زیاد هستی؟

 

 

 

 

آنقدر نگاهت کردم که در چشمانت غرق شدم

قلم که دست گرفتم آنقدر از تو نوشت که از نوشتنم ترسیدم

نظر بر هر چه می کردم بخشی از قابش تو بودی

در لابه لای سطرهای کتابها، چقدر واژه ها از تو گفته اند

در هر شعری که می خوانمش زیباترین غزلها، آنهاست که وصف خوبی معشوقی چون توست

چقدر تو در خاطرم جاری هستی؟

نمی شود سرعت این جریان را کم کنی؟

سیل دوست داشتنت مرا خواهد برد.

  • mahdi abbaszadeh